مادر شهید علیرضا اصفهانی احمدآبادی: «یکی از شبهای ماه مبارک رمضان،
علیرضا به منزل آمد و از من پرسید: مادر افطاری چه داریم؟ گفتم: برنج و خورشت بادمجان!
پرسید: چه مقدار سهم من است؟ با خنده به او گفتم: هرقدر که بتوانی بخوری!
اصلا همه غذاها مال تو! و پرسیدم: حالا منظورت از این حرف چیست؟
خندید و گفت: شوخی کردم! به او گفتم: تو هیچ وقت از این شوخیها نکردهای؛
بگو منظورت چه بود؟
تسلیم شد و گفت: میخواهم سهم افطارم را برای کسی ببرم. غذا را آماده کردم.
با خوشحالی آن را برد و شب دیر وقت به خانه آمد.
بعد معلوم شد خادم مسجد محل آن شب افطاری نداشته
و او عمدن دیر به منزل آمده بود که از سهمیه دیگران استفاده نکند...»