بچه های حق | bachehayehagh.ir

مطالب روز سیاسی، فرهنگی، مذهبی و هنری

بچه های حق | bachehayehagh.ir

مطالب روز سیاسی، فرهنگی، مذهبی و هنری

بچه های حق | 	bachehayehagh.ir


در طبیعتــــــ رازی نهفته استــــــ؛
راز شکوفاییـــــــ،
بهاری دیگــــــــر،
راز سبز انتظــــــار...
شاعر: امین کوهـــــرو(نیما.آ)
اللهم عجل لولیک الفرج...

آخرین نظرات

۱۲ مطلب در دی ۱۳۹۱ ثبت شده است

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۱ ، ۱۱:۲۶
مهدی صادقی
آواره صحرا و بیابان شده امسودا زده طره جانان شده امهمراه فرشتگان و جبریل امینجاروکش کعبه خراسان شده امخوشبخت تر از مرا نشانم بدهیددیوانه زنجیری سلطان شده اماین معجزه پنجره فولاد رضاستامروز اگر اهل و مسلمان شده اماز اسفل سافلین رسیدم به بهشتضرب المثل حلقه مستان شده امما را کرمش داد ز هر غصه نجاتبر معرفت و مرام سلطان صلوات "بقیه شعر در ادامه مطلب مراجعه کنید"
۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۱ ، ۱۲:۵۵
مهدی صادقی
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۱ ، ۱۱:۲۳
مهدی صادقی
عصر روز نهم محرم است، شب عاشورا. شهادت یاران و همراهان امام حسین علیه السلام مسلم و قطعی است. امام حسین علیه السلام در این ساعات اخیر به بهانه های مختلف، همدلان و همراهان را فراهم آورده و همه را مطمئن کرده است که: "پایان این مسیر بی تردید شهادت است" اکنون این که با نامه ای در دست، در اطراف خیمه های امام حسین علیه السلام پرسه می زند، شمر است. تردید در طرح آنچه در دل و در دست دارد، او را کلافه کرده است. قدم می زند، دندان می ساید، چشم نازک می کند، گیجگاهش را با انگشت می فشارد، چنگ در موهایش می زند... اما صدا نمی کند. او - شمر - از قبیله بنی کلاب است و ام البنین نیز از همین قبیله است، دختر حزام بن ربیعه کلابی شاعر. پس شمر با ام البنین و پسران او عباس و عبدالله و جعفر و عثمان رابطه خویشاوندی دارد. شمر فرزندان ام البنین را خواهرزاده می داند و می خواند. او نه به دلیل خویشاوندی بلکه به این علت که دور حسین علیه السلام را از چهار دلاور، به خصوص اسوه شهامت - عباس - خالی کند، رفته است و از ابن زیاد امان نامه برای این چهار خویش خود گرفته است. بریده باد دو دست تو ای شمر. لعنت بر تو و امان نامه ات. تو اگر خویش ما بودی، ما را به جهنم نمی خواندی. ما در امان باشیم و برادرمان، مولا و آقایمان و امام مان حسین علیه السلام - فرزند زهرا - در امان نباشد؟ ما حسین علیه السلام را رها کنیم و سر در مقابل ملعونین و ملعون زادگان فرود آوریم؟ و اکنون امان نامه در دست در اطراف خیمه ها پرسه می زند و دنبال راهی برای طرح این ماجرا می گردد. آنچه باعث رخنه تردید در ذهن و دل او می شود این است که اطمینانی به شنیدن پاسخ مثبت ندارد و از خفت و سرافکندگی می هراسد. اما عاقبت دل یکدله می کند و فریاد می کشد: آی خواهرزاده های من کجایید؟ عباس! عبدالله! جعفر! عثمان! کجایید؟ من شمرم. حرفی با شما دارم. این چهار دلاور در محضر حسین اند. دو زانو نشسته اند و آخرین جامهای عشق و معرفت را از دستهای حسین علیه السلام می نوشند. هر کس باشد وقتی صدایی می شنود که او را به نام می خواند، بی اختیار از جا برمی خیزد و با مهر یا عتاب به هر حال پاسخی می دهد. اما ادب آن چنان بر این چهار دلاور و به خصوص بر سر آنها - عباس - سایه افکنده که هیچ کدام از جا تکان نمی خورند، سر نمی گردانند و حتی مژه نمی زنند. فریاد دوباره و سه باره تکرار می شود و این بار حسین - جان عالمی به فدایش - به حرف می آید و می فرماید: عزیزان من! پاسخ دهید. اگرچه فاسق و فاجر است اما به هر حال خویش شماست، ببینید چه می گوید.  اگر اقتضای ادب تاکنون پاسخ نگفتن به شمر بود، اکنون اطاعت امر امام و پاسخ گفتن به شمر ادب است.  هر چهار دلاور برمی خیزند و شمر را در مقابل خیمه می یابند. هر چهار با عتاب و بی نرمشی در کلام می پرسند: -  آمده ای که چه؟ چه می خواهی؟ -  خواهرزاده های من! برایتان امان نامه آورده ام. خود را با حسین به کشتن ندهید، بیایید... هر چهار دلاور از خشم، چشم می درانند و دندان می سایند و عباس فریاد می کشد: " تبّت یداک یا شمر"!بریده باد دو دست تو ای شمر. لعنت بر تو و امان نامه ات. تو اگر خویش ما بودی، ما را به جهنم نمی خواندی.ما در امان باشیم و برادرمان، مولا و آقایمان و امام مان حسین - فرزند زهرا - در امان نباشد؟ ما حسین علیه السلام را رها کنیم و سر در مقابل ملعونین و ملعون زادگان فرود آوریم؟  شمر اگر بماند بیش از این باید خوار و حقیر باشد. ذلیل و درمانده سر خود را می گیرد و خود را در سیاهی لشگر کفر گم می کند..
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۱ ، ۰۷:۱۷
مهدی صادقی
خداحافظ ای ناله های شبانهخدا حافظ ای روضۀ عاشقانهخداحافظ ای ماه هر دم فروزانخداحافظ ای شمع هر لحظه تابانخداحافظ ای گریۀ بی بهانهخداحافظ ای خندۀ ظالمانهخداحافظ ای خاطرات غم یارخداحافظ ای مشک و دست علمدارخداحافظ ای چشم از کین دریدهسپیدی مو،قد از غم خمیدهخداحافظ ای پیکر پاره پارهخداحافظ ای گوش بی گوشوارهخداحافظ ای لحظۀ اوج روضهخداحافظ ای رأس بر روی نیزهخدا حافظ ای سر با کس نگفتههمه در میان وجودم نهفته!!!
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۱ ، ۰۶:۴۳
مهدی صادقی
می دانم که باید سلام کنم ؛ اما عذرم را بپذیر. تصور آن که مبادا جوابم را ندهی لحظه ای‌آرامم نمی‌گذارد . تشـویش وجودم را فرا گرفته اسـت. می خواهم فکر کـنم، نمی ‌توانم؛ می‌خواهم با نوشتن خود را تسکـین دهـم ، اشک بر صفحه می دود؛ می خواهم آرام باشم ، ... که چه آرزوی دوری ! می خواهم سلام کـنم؛ اما باور کن می ترسـم. اگر از من روی بگردانی، اگر جوابـم را ندهی، اگر تـو را به خشم آورده باشـم، چه کسی مرا از قهـر خدا نجات خواهـد داد؟ مگر نه این اسـت که خشنودی‌ تو خشنودی خدا و غضبت غضب اوسـت؟  اگر مرا نبخشی چه؟‌            خدایا، پروردگارا، مهربانا، آمرزگارا، تو را به نام رحمان و رحیمت سوگـند می دهم که مرا ببخشی که شرم دارم این گونه در برابر فـاطمه سلام الله علیها بایستم. مرا عفو کن تا لیاقت بردن نام فـاطمه سلام الله علیها را داشته باشم. یا مقلّب القلوب، قلب فاطمه سلام الله علیها را از من راضی گردان. یا الله ، ...           دوباره آمده ام؛ این بار امیدوارتر؛ حیرانتر. امیدم از این اسـت که خدا برای من شفـاعت کرده است و حیرتم از این که شفیع بندگان تویی نزد پروردگار یا پروردگار است نزد تو! باور کن که حیرانم .           می خواهم سلام کنم؛ امـا می ترسـم. نـه ایـن کـه برای خـودم بترسـم؛ آری، تـرس از قـهـرت زهـره‌ام را آب کـرده؛ اما اکـنون حرف آن نیسـت. در ایـن فکرم که تو آشـنای آسمانی. ملائک هر شـب زمین را با نور تو پیدا می کنند که در محراب عبادت ایستاده ای. می دانم که آنگاه که زمین به نور پروردگارش روشن می شود، زمانی است که تو بر عرصه‌ی محشر پا می گذری. از منزلتت بسیار شنیده ام. شنیده ام که " اُم " تنها به معنای مادر نیست؛ اصل و اساس است؛ رستنگاه است؛ کانون و محور است و همه می‌دانند که تو " اُم الائمّه "‌ ای؛ اما به خدا سوگند، جهانی حیران معنای " اُم ابیها "است! فاطمه، بزرگ بانو، تو خود خوب می دانی که تعریف ایمان چیست و مؤمن کیست مؤمن کسی است که امـیـرش، امیرالمؤمنین باشد؛ یعنی علی علیه السلام. هر که مؤمن است موظّف به اطاعت از علی علیه السلام است. خود بگو که تو کیستی که رسول خدا صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام، امیر مؤمنان، فرمان می دهد که از تو اطاعت کند!           می ترسم بانو،‌ برای‌ تو می‌ترسم. به راستی، تو با این همه بزرگی در برابر خدا،‌ ملائک و پیامبران شرمنده نخواهی شد اگر من، آلوده ترین آلودگان، به تو سلام کنم؟  فاطمه جان، می ترسم که خود را آسوده کنم و تو را گرفتار سؤال ملائک که " تو را با خاکیان چه کار؟ " می ترسم ... . *      *       *            اضطراب امانم را بریده است. مضطر شده ام. به کتاب خدا پناه می برم. خدا هم از تو می گوید؛ از بزرگواریت : « و یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلَی حُبِّهِ مِسْکیناً و یَتیماً و أسیراً » امید است که جای یأس را می گیرد. شادی از چشمانم می بارد. چه بیهوده بوده است آن همه ترس و واهمه. این تویی‌ که به مسکین و یتیم و اسیر احسان کرده ای؛ در حالی که آن اسیر به یقین مسلمان هم نبوده است. فاطمه جان، دوستان را کجا کنی محروم تو که با دشمن این نظر داری؟ تو را سلام می گویم؛ بدون هراس؛ چرا که یقین دارم که تو چنان بزرگی که جواب چون منی را هم خواهی‌ داد. السلام علیک یا فاطمه الزّهراء یا بنت رسول الله
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۱ ، ۱۵:۱۰
مهدی صادقی
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۱ ، ۱۱:۳۸
مهدی صادقی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۱ ، ۱۱:۳۲
مهدی صادقی
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۱ ، ۱۵:۲۴
مهدی صادقی
عَــــزیزٌ عَلَیَّ اَنْ اَرَى الْخَلْــــقَ وَلا تُرى وَلا اَسْـــمَعُ لَکَ حَسیـــساً وَلا نَجْـــــــوى
۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۱ ، ۱۱:۳۹
مهدی صادقی