بچه های حق | bachehayehagh.ir

مطالب روز سیاسی، فرهنگی، مذهبی و هنری

بچه های حق | bachehayehagh.ir

مطالب روز سیاسی، فرهنگی، مذهبی و هنری

بچه های حق | 	bachehayehagh.ir


در طبیعتــــــ رازی نهفته استــــــ؛
راز شکوفاییـــــــ،
بهاری دیگــــــــر،
راز سبز انتظــــــار...
شاعر: امین کوهـــــرو(نیما.آ)
اللهم عجل لولیک الفرج...

آخرین نظرات

۱۴ مطلب در آبان ۱۳۹۱ ثبت شده است

سوختم وقتی خواندم مقتل را ، وقتی صدای ناله زنی ، از درون جملات کتاب ، بند بند تنم را سوزاند ... ای زینت دوش نبی ، روی زمین جای تو نیست ، این خار و خاشاک زمین ، منزل و مأوای تو نیست ...
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۱ ، ۱۲:۲۶
مهدی صادقی
هر کاری می کردند، گریه دختر کوچولو قطع نمی شد. از گوشش بدجوری خون می چکید... مرد نفس زنان، پشت نخل نشست. آرام مشتش را باز کرد. گوشواره های کوچک، عجیب برق می زد!
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۱ ، ۰۸:۳۳
مهدی صادقی
کاشکی می مردم حرمت خلوت نمی شد!!!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۱ ، ۰۸:۳۳
مهدی صادقی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۱ ، ۰۸:۳۲
مهدی صادقی
السلام علیک یااباعبدالله الحسین
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۱ ، ۰۸:۳۱
مهدی صادقی
7روز تا نوکری برای ارباب بیکفن مونده   تااون موقع محرمتو میبینیم
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۱ ، ۰۸:۲۹
مهدی صادقی
بلند مرتبه شاهی و پیکرت افتاد همین که پیکرت افتاد خواهرت افتاد   تو نیزه خوردی و یک مرتبه زمین خوردی   هزار مرتبه زینب، برابرت افتاد   همین که از طرف جمعیت دو تا چکمه   رسید اول گودال، مادرت افتاد   تو را به خاطر دِرهم چه دَرهمت کردند   چنان که شرح تن تو به آخرت افتاد   ولی به جان خودت خواهرت مقصر نیست   در آن شلوغی اگر بارها سرت افتاد   خبر رسید که انگشتر تو را بردند   میان راه، النگوی دخترت افتاد   کنار خیمه رسیده است لشگر کوفه   و خواهر توبه یاد برادرت افتاد
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۱ ، ۰۸:۲۴
مهدی صادقی
آدم هــا بـرای هــم سنگ تمــام مـی گذارنــد،                  امــا نـه وقتــی کــه در میانشــان هســتی،                                                 نــــــــه...،                                                              آنجــا کــه در میــان خـاک خوابیــدی،     "سنـــگِ تمــام" را میگذارنـد و مــی رونــد !!
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۱ ، ۰۸:۲۰
مهدی صادقی
با سنگ فرشهای حرم حرف میزنم اینجا چقدر سنگ صبور سفید هست دل را به پنجره فولاد میدهم اینجا برای هر در بسته کلید هست تا که بر گنبد تو دیده ام از دور افتاد ناگهان بر دل آلوده من شور افتاد اولین بار که دیدم حرمت را گفتم ای سلیمان به سرایت گذر مور افتاد من ندیدم که کریمی به کرم فکر کند به چه مقدار به زائر بدهم فکر کند از شما خواستن عشق است،ضرر خواهد کرد هر که در وقت گدایی به رقم فکر کند بهتر اینست که زائر اگر آمد به حرم دو قدم عشق بورزد سه قدم فکر کند به دو گلدسته دو تا ساق به دوش گنبد به رواقی که شده پیش تو خم فکر کند بهترین نوع زیارت شده اینک امشب هم کسی گریه کند پیش تو،هم فکر کند
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۱ ، ۰۸:۱۸
مهدی صادقی
این صدای طپش قلبم نیستدر نهان خانه ی دل سینه زنی استبوی محرم می آیددیوانه ی این ماهم، دیوانه ی این مکتب و دیوانه ی این عشقبیرق سرخم را در دستانم محکم تر می فشارمآنقدر می روم تا لایق زیر سایه ی بیرق سبز آقا رفتن شوماو می آیدو فریاد انا بقیه الله سر می دهد و ...و من باز تا آن روز می خوانم«این طالب بدم مقتول بکربلا»
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۱ ، ۱۴:۰۱
مهدی صادقی