بچه های حق | bachehayehagh.ir

مطالب روز سیاسی، فرهنگی، مذهبی و هنری

بچه های حق | bachehayehagh.ir

مطالب روز سیاسی، فرهنگی، مذهبی و هنری

بچه های حق | 	bachehayehagh.ir


در طبیعتــــــ رازی نهفته استــــــ؛
راز شکوفاییـــــــ،
بهاری دیگــــــــر،
راز سبز انتظــــــار...
شاعر: امین کوهـــــرو(نیما.آ)
اللهم عجل لولیک الفرج...

آخرین نظرات

۱۴ مطلب در آذر ۱۳۹۱ ثبت شده است

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۱ ، ۲۱:۱۴
مهدی صادقی
وارد خیمه شد و رقیه سلام الله علیها را در آغوش گرفت.او را بوسید و وعده آب داد. دیگر رقیه سلام الله علیها مطمئن شد که دوباره آب می نوشد. خوش به حال رقیه سلام الله علیها که عباس علیه السلام سقای اوست... نمی دانم چرا اباعبد الله علیه السلام ( با این که خودشان وعباس مانده بودند) اصرار دارند که عباس علیه السلام علم را رها نکند.  رقیه خوب می دانست که پدرش عمو را لشگری می بیند. مگر لشگر بدون علم میشود؟ خوش به حال حسین علیه السلام که عباس علیه السلام لشگر اوست... و لشگر با یک نیزه به سمت فرات حرکت کرد و به آن رسید. مگر میشود تشنگی برادر را فراموش کرد. اما آن چیزی که یاد عباس علیه السلام افتاد وصیت پدرش ساقی کوثر بود: "عباس جان! مبادا وقتی به شریعه رسیدی، آب بنوشی در حالی که برادرت تشنه باشد." عباس علیه السلام وصیت پدر را انجام داد . چه پسر خلفی! خوش به حال علی علیه السلام که عباس علیه السلام فرزند اوست... از فرات بیرون آمد و به سمت برادر حرکت کرد. به سمت رجز برادر حرکت کرد؛ به سمت انا ابن فاطمه الزهرا سلام الله علیهاحرکت کرد... در این راه دو دستش را از او گرفتند، ولی به دندان گرفتن مشک، لبخند زیبایی را بر چهره عباس علیه السلام نشانده بود. با این که به برادر نرسید، ولی به رجز برادر رسید و زهرا سلام الله علیها هم  مادرش شد، راستی.... خوش به حال عباس علیه السلام که مادرش زهراست...
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۱ ، ۱۱:۵۴
مهدی صادقی
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۱ ، ۰۸:۱۱
مهدی صادقی
" ومی گرید غمش را نیمه جان اهسته اهسته        کنار تشت زر با خیزران اهسته اهسته "" دو دست کوچکش بر می کشد دیباج را از تشت        نمایان می شود ماه نهان اهسته اهسته "
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۱ ، ۱۶:۵۲
مهدی صادقی
بعضی‌ها از خیلی وقت قبل، به پیشواز محرم رفته‌اند…مثلا مادری که جای جای تنش چند ماه پیش رفته پیش پیش به پیشواز عزا…این لباسِ عزا که دست میگیریش...قبلِ پوشیدن از کسی اجازه بگیر…
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۱ ، ۱۶:۱۹
مهدی صادقی
جنگ سختی شده من محو تماشا شده ام کنج این خیمه بسی خسته و تنها شده ام مشک باشی و دم چشم رباب میفهمی؛ از چه رو اینهمه آشفته و شیدا شده ام ناگهان اسم مرا گفت سکینه به عمو... شکر لله که در این معرکه ابقا شده ام دست من دست علمدار خدا را صد شکر تشنه لب بودم و همسفره دریا شده ام دست او، صورت من،بوسه ای از آب فرات مشک پر آبم و در علقمه معنا شده ام. . " ادامه متن در ادامه مطلب "
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۱ ، ۱۴:۱۱
مهدی صادقی
برادری به تعداد نیست , به وفاداری استیوسف یازده برادر داشت و حسین , عباس را...
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۱ ، ۲۱:۱۴
مهدی صادقی
شکر خدا که نان شب ما حسین شدممنون لطف مادر این خانواده ایم.داریم با حسین حسین پیر میشویمخوشحال از این جوانی از دست داده ایم
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۱ ، ۲۰:۴۳
مهدی صادقی
پیرو راهه سرخ  اربابیم , بانوای حسین در تب وتابیم!!!مانترسیم از فریب کوفی وشامی , بابصیرت وموج بیداری اسلامیم!!!غلام حیدریم , به زهرا نوکریم , ولایت محور و فدای رهبریم!!!با شهیدان ما پیمان خون بستیمچشم به راهه گل فاطمه هستیم!!!(حسین روح و روانم , حسین ارام جانم)
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۱ ، ۰۷:۵۵
مهدی صادقی
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۱ ، ۰۷:۵۱
مهدی صادقی