میان
شاه و گدا رفاقتی افتاد و این گدا تا آستان شاه رفت و بوسه
بر درگاهش زد.
چه
حلاوتی داشت گره زدن دل به شبکه های ضریحت، مولای مهربانی، مولای عشق
آسمان
ابری چشمانم دوباره باریدن گرفته است
تنها تو را می پرستم معبود آسمانی ام یا رب الحسین علیه السلام
در این فراق عظیم بر صبرم بیافزای
که ان الله مع الصابرین
.....
حسین
جان!
ای افلاکی خاک نشین
دل به زلفت سپردم و رفتم.
بگو،
بگو
چه توانم کرد با این دل جا مانده در کنار ضریحت؟
من
اینجا چه می کنم ؟
من اهل تو بودم!
به کجا تبعیدم کردی؟
آه
ای تهران، تهران کاش هرگز به تو باز نمی گشتم هرگز