بس کن رباب حرمله بیدار می شود...
يكشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۱، ۰۳:۰۵ ب.ظ
نیزه داشت خم می شدمی شکست از غم ...سر شش ماهه ای بر فرازش بود.بس کن رباب نیمه ای از شب گذشته استدیگر بخواب نیمه ای از شب گذشته استکم خیره شو به نیزه ، علی را نشان ندهگهواره نیست دست خودت را تکان نده.." متن شعر در ادامه مطلب "یا خَیْرَ مَن سُئِلَ وَ یا اَرْحَمَ مَنِ اسْتُرْحِمَگوینـــد بـــه کـــربـــلـا مَـــرویـــد از پـــی شـــفاهـــر آن کـــه رفتـــه استــــ بـــه یـــقین مـــبتلـا تـــر استــــ ...
۹۱/۰۶/۱۲