بچه های حق | bachehayehagh.ir

مطالب روز سیاسی، فرهنگی، مذهبی و هنری

بچه های حق | bachehayehagh.ir

مطالب روز سیاسی، فرهنگی، مذهبی و هنری

بچه های حق | 	bachehayehagh.ir


در طبیعتــــــ رازی نهفته استــــــ؛
راز شکوفاییـــــــ،
بهاری دیگــــــــر،
راز سبز انتظــــــار...
شاعر: امین کوهـــــرو(نیما.آ)
اللهم عجل لولیک الفرج...

آخرین نظرات
war in gaza 2014 - 01

این روزها صهیونیست ها در خانه های خود می نشینند بمباران غزه را تماشا می کنند و با دود و آتش آن عکس یادگاری می گیرند!

و غزه در خون می غلطد…

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۳ ، ۱۷:۴۶
مهدی صادقی

زن: مگه اینجا مدرســــه ی دولتی نیست

مدیــــر: اگه دولتی نبود کــــه میگفتیم یــــه میلیون تومن بریز...

زن: اقا اخــــه گفتن مدارس دولتــــی شــــهریه نمیگیرن...

مدیــــر: این که شهریه نیست اســــمش همیاریه...

زن :اسمش هر چی کــــه هست .تلویزیون گفته به همه مــدارس بخشــــنامه شده که مدارس دولتی

هیچگونه وجهی نمیتونن دریافــــت کنن.

مدیر:خب برو اسمه بچه ات رو تو تلــویزیون بنویس.اینــهمه هم وقت منو نگیر..

زن: اقــای مدیر من دو تا بچه یتیم دارم اخه از کجا بیارم...

مدیر: خانوم محــترم

وقتی وارد اینجا شدی نوشــته بود یتیم خونه یا مدرسه اقای مستخدم این خانوم رو به بیرون راهنمایی کنید

زن با چشمهایی پر از اشک منتظر اتوبوس واحــــد بــــود..

اتومبیل مــــدل بالایی ترمــــز کرد و زن ســــوار شد...

روزنامه ایی که روی صــــندلی جا مانده بود را برداشت و بهش خــــیره شد..

تیتر درشت بالای صفحه نوشته بود با 200000 زن خیابانی چه کار میکنید...

زن با خود کاری که از کیفش در اورده بود عدد را تصحیح کرد..

با 200001 زن خیابانی چــــه کــــار میکنید...


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۳ ، ۱۷:۵۵
مهدی صادقی

دکتر شریعتی

اگر چه دکتر علی شریعتی خود بارها توسط ساواک بازداشت و مورد بازجویی قرار گرفته بود، بسیاری از جوانان انقلابی در دهه ۵۰ نیز به خاطر پخش کتاب های او به زندان افتادند.

«بازتاب» همزمان با سی و پنجمین سالگرد درگذشت شریعتی، برای اولین بار خاطره یکی از زندانیان سیاسی قبل از انقلاب و هم بندان دکتر شریعتی درباره او را منتشر می کند.

وی در خاطره ای از وی می گوید: در حسینیه ارشاد شنونده سخنانش بودم. در اوایل مهرماه ۱۳۵۲ دستگیر شدم. مرا به زندان کمیته مشترک شهربانی و ساواک بردند. زندان کمیته مشترک(موزه عبرت کنونی)، ساختمان کوچکی بود که از آن برای بازجویی های اولیه استفاده می کردند. این ساختمان از چندین سلول انفرادی تنگ و تاریک تشکیل شده بود و صدای بازجوها و آزار و شکنجه دیگر زندانیان به آسانی شنیده می شد.

از جمله زندانیان، دختر دانشجویی بود که در سلول روبرویی بازجویی می شد و لابلای آن بازجویی، کلمات و جملاتی درباره کتاب های شریعتی از وی می شنیدم.

نزدیک غروب؛ باز و بسته شدن در سلول کناری خبر از ورود زندانی جدیدی داد. از گفت و گوی ماموران ساواک فهمیدم همسایه تازه وارد کسی نیست جز دکتر شریعتی! هیجان زده به انتهای سلول رفتم و به علامت رمز به دیوار سلول دکتر کوبیدم.

در همین احوال صدای شکنجه گر ساواک به گوش رسید که به دختر تشر می زد: شریعتی تو را به این روز انداخته، اگر از شریعتی ابراز بیزاری کنی، آزادت می کنم، باید به شریعتی فحش بدهی. دختر که از حضور دکتر در زندان بی خبر بود، محجوبانه می گفت: من فحش بلد نیستم.

ادامه متن در ادامه مطلب

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۳ ، ۲۳:۲۲
مهدی صادقی


بدون شرح

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۳ ، ۲۲:۲۴
مهدی صادقی

کپی کردنش عاشق میخواد..... .. . . . السَــــلامُ عَلَیـــــکَ یـــــا ابـــاعَـــبْــــدِالـــــلّـــــــه وَ عًلی اَلارواح الّتـــــی حَــــلَــــت بِـــفـــنـــــائــــک عَــــلَـــیکَ مّنـــــی ســـــــّلامُ الـــــلّـــــه ابــــــــداً مــــا بَــــقــــیــــتُ وَ بَــــقـــیَ اَلَــــیـــــلِ وَ الــــنــَـهــار وَلا جَـــــعَــــلَ الـــــلّـــــهَ آخِــــرَ اَلـعَـهـــدِ منی لـــزیـــارَتکُم اَلســـــلامُ عَلی الـــــحُــسـَــــیـــن وَعَلی عـَلـی ابـن الـــــحُـــسـَــــیــــن وَعَلی اُولاد الـــحُـــسـَــــیــــن وعَلی اَصــــحاب الـــحُـــسـَــــیــــن... "کُپــــــــــی واجــــب" اللهم عجل الولیک الفرج وعافیت والنصر . . . "اَلسَّلٰامُ عَلَیْکََ یٰا اَبَا الْفَضْلِ الْعَبٰاس" به احترام "بـــــابــَــــــ الحوائج" هرکی دید، کپی کنه تا همه سلام بدن... غیرتیاش کپی کنن... ♡♡:::::::::::


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۳ ، ۱۷:۲۴
مهدی صادقی

احمدی‌نژاد در نمازجمعه تهران +تصاویر


اولین نماز جمعه تهران در ماه مبارک رمضان امسال، دیروز در مصلی امام خمینی(ره) اقامه شد و تنی چند از مقامات کشوری و لشکری در آن حضور داشتند.

محمود احمدی نژاد رئیس جمهور سابق کشورمان نیز در این مراسم حضور داشت.


پ.ن : خدایی چه رویی داره میاد تو جمع ملت والا این همه دزدی کرد با پررویی هم میاد اصلا انگار نه انگار که چیزی شده

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۳ ، ۱۴:۳۵
مهدی صادقی



آخر مگر هواپیمای مسافربری ، ترس دارد ؟!

پس.......آنها از چه چیز ترسیده بودند؟!

آنها از تو چه دیدند................که ترسیدند؟!

مگر نگاه معصومانه تو ، می توانست کسی را تهدید کند؟

مگر شیرین زبانی های کودکانه ات ، می توانست به کسی آزار برساند؟

پس.........آنها از تو چه دیدند که به قاتلت مدال شجاعت دادند ؟

راستی نگفتی !.......به کدامین گناه کشته شدی ، کودک زیبای سرزمین من ؟!


پی نوشت : شادی روح شهدای 12 تیر صلوات
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۳ ، ۲۲:۱۳
مهدی صادقی
عملیات رمضان

تیرماه بود که عملیات رمضان شروع شد
درست توی ماه مبارک رمضان
گرمای بالای ۵۰ درجه آدم رو کلافه می کرد
حالا حساب کنین روزه باشی و تو این گرما بخوای بجنگی
اونقدر آفتاب داغ می شد که اسلحه ها دستامون رو می سوزوند
تازه سختی زمانی شروع شد که عملیات لو رفت و بچه ها محاصره شدند
خیلی ها مظلومانه به شهادت رسیدند…

… بعد از عملیات یه عده رفتند تا مجروح های شب قبل رو بیاورند
وقتی برگشتند ، با گریه گفتند: همه ی بچه ها شهید شدند
بهشون گفتم: تیر خلاص زدند بهشون؟

گفتند: نه! از تشنگی جان دادند…

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۳ ، ۰۱:۱۳
مهدی صادقی

یکی از ماموران امنیتی زخمی شده بود و روی زمین افتاده بود؛

عده ای که صورتهاشان را بسته بودند رفتند و بر بدن نیمه جان او بنزیـن ریختند و آتشش زدند!

من رفتم و بدن در حال سوختن او را، از وسط جمعیت به کنار کشیدم و لباس هلال احمر خودم را، بر تنش انداختم.

یکباره جمعیت به سوی من حمله ور شدند و با عمود آهنین به سرم کوبیدند.

...سه نقطه از سرم شکست و تقریبا بینایی ام را از دست دادم.

در همان وسط خیابان، چند نفر دست و پایم را گرفتند،

یکی شان درفشی را به زیر ناخنهای پایم می انداخت و  ناخنهای پایم را، یکی یکی کشیدند؛

مرا به خانه ای بردند و آنجا آنقدر شکنجه ام کردند که فکر کردند جان داده ام...جنازه ام را در خیابان رها کردند و رفتند.

...

وقتی تصاویر من از تلویزیون پخش شده بود، حتی مادرم هم مرا نشناخته بود!!!

و از تن صدا، حدس زده بود که من پسرش هستم...و به این ترتیب، بعد از چند روز بی خبری، مرا پیدا کردند.

...

اینهــا که خواندید، هیچ ربطی به داعش و اوضاع کنونی عراق ندارد.

بازنویسی خاطرات چند روز از زندگی شهید ستاری است.

سید علیرضا ستاری را در عـاشــورای 88، همین فتنه گران آزادی خواه و دموکرات،

در وسط همین خیابانهای تهران،

به فجیع ترین شکل، شکنجه کردند... و در نهایـت، در زمستان سال گذشته به شهــادت رسید...

مـزدورهای آمریکا، در هـر جای دیگـر دنیـا، رفتـار مشـابهی انجام می دهند

و فقط رسانه های دنیـا هستند که نام یکی را داعش می گذارند،

و دیگری را جنبش سبز...

و از هـر کدام مطابق میل خودشـان، تصـویرسازی می کنند.



۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۳ ، ۰۱:۳۴
مهدی صادقی

سلام

پس یک سال فعالیت با وردپرس دلم برای وبلاگ نویسی تنگ شده بود دوست داشتم دوباره وبلاگ نویسی رو بدون اینکه دغدغه قالب وبلاگ و لینک تبلیغاتی و کپی رایت فوتر سایت رو داشته باشم شروع کنم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۳ ، ۱۵:۳۴
مهدی صادقی