بچه های حق | bachehayehagh.ir

مطالب روز سیاسی، فرهنگی، مذهبی و هنری

بچه های حق | bachehayehagh.ir

مطالب روز سیاسی، فرهنگی، مذهبی و هنری

بچه های حق | 	bachehayehagh.ir


در طبیعتــــــ رازی نهفته استــــــ؛
راز شکوفاییـــــــ،
بهاری دیگــــــــر،
راز سبز انتظــــــار...
شاعر: امین کوهـــــرو(نیما.آ)
اللهم عجل لولیک الفرج...

آخرین نظرات

۹۴ مطلب با موضوع «عکس نوشته» ثبت شده است

زینت دوش نبی در حرم یاری نداشت هیچ سرداری نداشت روز روشن پیش چشمش تیره بود تکیه زد بر نیزه ی غربت ، به میدان خیره بود زیر لب می گفت : یارب ، باغ من پامال شد ! اصغرم بی حال شد خیمه ها تنهاست ، بی یاور شدم اکبرم رفته علمداری ندارم در حرم بی کسم ! خالی شده دور و برم تشنگی ، آتش به جانم ریخته این کویر خشک با دریای خون آمیخته سوخته لعل لبم می روم ! می روم اما به فکر زینبم
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۱ ، ۱۴:۰۲
مهدی صادقی
دختری سه ساله بود که پدرش آسمانی شد.       دانشگاه که قبول شد همه گفتند:سهمیه داشته    ولی هیچ کس نمی دانست که سال اول دبستان   وقتی می خواستند به او یاد دهند که بنویسد «بابا»     یک هفته در تب سوخت...   این زندگی قشنگ من مال همه                                  ایام سپید رنگ من مال همه                                                         بابای همیشه خوب من را بدهند                                                                               این سهمیه های جنگ من مال همه
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۱ ، ۱۵:۰۱
مهدی صادقی
خون دل ها خورده است اما هنوز آن لبخند زیبا را به لب دارد می دانم که یک روز هم می رسد که از او بپرسند در این چند سال چه کشیده ای و پاسخ بدهد: " ما رایت الا جمیلا" چیزی جزء لطافت ندیدم ٬ چیزی جزء لطف و عنایت و زیبایی ندیدم ...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۱ ، ۱۳:۲۶
مهدی صادقی
از ماه پرسیدند: آیا زیباتر از روی تو، چهره ای را خدا آفریده؟چهره اش گلگون شد و گفت: آیا عباس ابن علی را دیده‌ای؟ از ادب پرسیدند: چگونه می‌توان تو را شناخت؟گفت: از او که خود را از او شناختم. از شجاعت پرسیدند: آیا تا به حال مغلوب شده‌ای؟به خاک افتاد و گفت: من که باشم که مغلوب یل ام البنین نباشم. از عشق پرسیدند: دل در گرو که داری؟سر به زیر انداخت و با خجالت گفت: او که عاشق ترین است… دیوانه عباسم. از بهشت پرسیدند: از خاک تو والاتر چیست؟گفت: آن خاکی که سرمه چشمم می‌کنم… خاک کربلا. از باران پرسیدند: تو لطافت و پاکی را از که داری؟گفت: از لب‌های خشکیده سقای کربلا. از غیرت پرسیدند: کمال تو چیست؟گفت: از آنکه لقب ابوفاضلم. از مهربانی پرسیدند: مهربان‌تر از تو کیست؟آهی کشید و گفت: ای کاش جای بچه‌های کاروان کربلا بودم و همراه عمو. از مردانگی پرسیدند: مردانگی را چه می‌دانی؟گفت: عباس بودن. از لبخند پرسیدند: زیباترین چیزی که دیدی چه بود؟گفت: آن لحظه که اربابم حسین(ع) با دیدن برادر مرا غرق شور و شعف کرد. و خوشا به حال ما که عباس(ع) داریم.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۱ ، ۱۵:۲۵
مهدی صادقی
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خِیَرَةَ اللَّهِ و َابْنَ خِیَرَتِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ و َابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیّینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِساَّءِ الْعالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَ اللَّهِ وَ ابْنَ ثارِهِ وَ الْوِتْرَ الْمَوْتُور اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ زمانی که کاروان سید الشهدا (ع)، به صحرای کربلا رسید، اسب آن حضرت حرکت نکرد. امام(ع) پرسیدند:"نام این زمین چیست؟"گفتند: «غاضریه».نام دیگرش را پرسیدند...گفتند:«شاطی الفرات».فرمودند: اسم دیگری هم دارد؟گفتند:«کربلا» هم می‌گویند...در این هنگام حضرت آهی از دل کشیدند و گریه شدیدی کردند و فرمودند:"به خدا قسم زمین کربلا همین است. به خدا اینجا مردان ما را می‌کشند، بخدا قسم اینجا زنان و کودکان ما را به اسیری می‌برند، به خدا قسم اینجا پرده حرمت ما دریده می‌شود. ای جوانمردان، فرود آیید که محل قبرهای ما اینجاست..." پ.ن :  1. روضه دیشب تو     هیئت محبان الحسین عشاق العباس  2 .شهر بلا ای دل ای دل ای دل            کرببلا ای دل ای دل ای دل
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۱ ، ۱۱:۴۰
مهدی صادقی
حاجت زیادی که نیست...یک جفت از کبوترهای صحنت...بوسیدنی است آقاکف پای کبوترانِ صحن انقلاب...
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۱ ، ۱۱:۲۸
مهدی صادقی
با تشکر فراوان از سعید قربانی (پارسا) عزیز برای طراحی این لوگو
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۱ ، ۱۱:۲۱
مهدی صادقی
پایین قدم های حسین جای کمی نیست جا دارد اگر غبطه خورد بر تو عمویت اینقدر مزن آب به سرخی لب خود حیف است که پیچیده شود اینهمه بویت حسین یک علی اکبر به خدا دادخدا هزاران علی اکبر در روضه ها به حسین داد. +
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۱ ، ۱۵:۱۰
مهدی صادقی
تا صوت قرآن از لب آنها می آیدکفر تمام نیزه ها بالا می آیددجال های کوفه درحال فرارنددارد سپاه زینب کبری می آید ." متن شعر در ادامه مطلب "
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۱ ، ۱۰:۰۷
مهدی صادقی
رساندن اب مشک میخواهد رساندن مشک  دست رساندن دست عباس انتخاب ساده ای بود یک تیر و سه نشان: مشک! تا از حسین دست بکشددستانش را بریدند…می دانستند دلش لبریز از عشق حسین استهدف تیرها کردند قلبش راگفتند در سرش هوای حسین استچه کنیم؟اینجا پای عمود آهن به میان آمد. پ ن : 1 . کربلا نرفته بود.می گفت هنوز وقت هست ... امروز خیره  مانده ام به عکس مزارش کربلا نرفته،رفت
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۱ ، ۱۰:۰۲
مهدی صادقی