بچه های حق | bachehayehagh.ir

مطالب روز سیاسی، فرهنگی، مذهبی و هنری

بچه های حق | bachehayehagh.ir

مطالب روز سیاسی، فرهنگی، مذهبی و هنری

بچه های حق | 	bachehayehagh.ir


در طبیعتــــــ رازی نهفته استــــــ؛
راز شکوفاییـــــــ،
بهاری دیگــــــــر،
راز سبز انتظــــــار...
شاعر: امین کوهـــــرو(نیما.آ)
اللهم عجل لولیک الفرج...

آخرین نظرات

۹۴ مطلب با موضوع «عکس نوشته» ثبت شده است

"نگو دوکوهه که دل من گرفته     خسته ام از این شب و روزهای هفته     یه بار شهداء منو دیوونه کردی    خاطره ی فکه یادم نرفته"
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۱ ، ۰۷:۲۰
مهدی صادقی
مرقدت ضرب‌المثل‌های مرا تغییر دادهرکه بامش بیش، برفش... نه! کبوتر ، بیشترچار فصل مشهد از عطر گلاب آکنده استاین چنین یعنی سه فصل از شهر قمصر بیشتر
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۱ ، ۱۸:۵۵
مهدی صادقی
به دستش نگریست، گفت: بنویس،جهنم.به سرش نگریست،گفت: بنویس،جهنم.به پایش نگریست، گفت: بنویس، جهنم. به دیدگانش نگریست، گفت: بنویس، جهنم.به قلبش نگریست،ناگه صدا زد: بنویس، بهشت،یکسر همه را.ندا آمد چه شد؟ گفت: محبتِ علی، محبتِ علی. . .
۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۱ ، ۱۱:۲۳
مهدی صادقی
دوستان عزیز منتظر نظراتون درباره این طرح هستم
۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۱ ، ۱۲:۵۴
مهدی صادقی
پر از سوال بودممی دانستم حضوری نمی توانمدست به قلم شدم،همه را نوشتمبه سمت خانه اش حرکت کردمترافیک از چند خیابان انطرف ترازدحام جمعیت و مشتاقانشنا امید کناری نشستم که ناگهانکسی صدایم زدو نامه ای به دستم دادباتعجب باز کردمخدای منجواب تمام سوالاتم بودپایین نامه مهرش را زده بود علی بن موسی الرضا!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۱ ، ۲۱:۱۷
مهدی صادقی
خورشید و ماه با غم جانکاه می روندشانه به شانه بر سر نی راه می روند
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۱ ، ۰۹:۲۳
مهدی صادقی
عباس  برای دشمن حسین عبوس است وبرای حسین کاشف الکرب عن وجه ...
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۱ ، ۱۳:۵۲
مهدی صادقی
یادش بخیر پارسال چنین موقعی تو راه کربلا بودیم,هیچکس دل تو دلش نبود!!!همه منتطر دیدن حرم ارباب بی کفنمون بودن!!!یادش بخیر...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۹۱ ، ۱۲:۰۲
مهدی صادقی
هیچ چیز مانند نماز بینی شیطان را به خاک نمی مالد ، پس نماز بگزار و بینی شیطان را به خاک بمال . (بحار الأنوار ، ج 53، ص 182 )
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۱ ، ۱۷:۳۲
مهدی صادقی
چند دقیقه ای ست که، نفس ها درسینه ها حبس شده. ثانیه ها مانند روزها و دقیقه ها مانند ماه ها می گذرد. بغض ها از شدت ترس جرئت ترکیدن هم دیگر ندارند! رنگ های صورت های بی رمق و خسته پریده و بدن ها به شدت می لرزد، در آن گرمای شدید سرمای عجیبی وجودمان را فرا گرفته، لب ها ی خشکیده و ترک برداشته مشغول راز و نیاز با محبوب است. چرا که الا بذکر الله تطمئن القلوب... چرا دیگر صدای لا حول ولا قوه الا بالله اش نمی آید؟ چرا دیگر صدای تکبیر و شمشیرش که از جهتی ما را آرام می کرد دیگر آراممان نمی کند؟ چرا دیگر صدای سم اسبانش که دور تا دور ما می چرخید را حس نمی کنیم؟ نه! نه! پناه می برم از این که... صدای اسب اوست. آری صدا، صدای آشنای ذوالجناح است. «... واسرع فرسک شاردا الی خیامک قاصدا محمحما باکیا فلما راین النساء جوادک مخزیا و نظرن سرجک علیه ملویا، برزن من الخدور ناشرات الشعور علی الخدود لاطمات الوجوه سافرات، وبالعویل داعیات و بعد العز مذللات، و الی مصرعک مبادرات...»"برای دیدن ادامه متن به ادامه مطلب مراجعه کنید"
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۱ ، ۱۳:۵۹
مهدی صادقی